دلاویزترین شعر جهان

از دل افروز ترین روز جهان
خاطره ای با من هست
به شما ارزانی :
سحری بود و هنوز،
گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .
گل یاس،
عشق در جان هوا ریخته بود .
من به دیدار سحر می رفتم ....
 
ادامه مطلب ...