شاعر بدون عشق، مگر نیز می شود؟

از غم که چشم های تو لبریز می شود

انگار فصل ها همه پاییز می شود
 
وقتی که خنده می کنی و حرف می زنی
پاییز چون بهار دل انگیز می شود
  

 
تلفیق چشم شیر و غزال است چشم تو
چون با غرور و عشق گلاویز می شود
 
جز سایه ای نماند ز من با طلوع عشق
آن نیز با غروب تو نا چیز می شود
 
با عطر گیسوان تو در باد مثل گل
صد پاره باز جامه ی پرهیز می شود
 
وانگاه روح عاشق من مثل قاصدک
در جستجوی دوست سبک خیز می شود
 
با من بمان که بودن من با تو ممکن است
شاعر بدون عشق، مگر نیز می شود؟
 
 سید محمد مجید موسوی گرمارودی


نظرات 3 + ارسال نظر
احسان 9 اردیبهشت 1394 ساعت 03:51 ق.ظ

نه واقعا نمیشود...

آب‌گینه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 01:09 ب.ظ

تصویری که انتخاب کردید، از آنِ سیّد علی موسوی گرمارودی است و نه سیّد محمّد مجید!

دوست گرامی. با سپاس از حسن توجه شما. شعر هم از استاد گرمارودی است

آب‌گینه 7 تیر 1395 ساعت 07:15 ب.ظ

نخیر؛ شعر از آنِ برادرزاۀ ایشان است.

ممنون. اصلاح شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد