ترانه معجزه

ابر نخستین ترانه ی معجزه را

بر لبهامان حک کرد

زبانمان را فراموش کردیم

کفش و لباسمان کهنه ماند

و ما

با بوسه 

درختان را

بهار کردیم. 

 

ما در بدبختی ، سوء تفاهم بودیم

بادکنک ها

که نفس های عشق مشترکمان

در آن حبس بود

به تیغک ها خورد و منفجر شد

قلبمان ایستاد

و ساعت های خفته ی زمین

به کار افتاد.


*احمدرضا احمدی*

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد