دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم


از دل تنگ گنهکار برآرم آهی

آتش اندر گنه آدم و حوا فکنم


مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست

می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم  ادامه مطلب ...

تساوی


معلم پای تخته داد می زد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود

ولی ‌آخر کلاسی ها

لواشک بین خود تقسیم می کردند

وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد

برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان

تساوی های جبری رانشان می داد  ادامه مطلب ...

حول چشمان تو لا قُوّةَ الّا بالله!!!

حول چشمان تو لا قُوّةَ الّا بالله
قُل غزلخوانی و شیدایی و مستی لـِلّه

آخرالامر غزلهای تو گمراهم کرد
هر که دارد هوس در به دری بسم الله:

 

باد می آید و موهات پریشان شده است
باد با توست... همین است که طوفان شده است!

آخرش خلق رطب ختم به لبهای تو شد
مثلا معجزه ها: ختم به قرآن شده است

طعم لبهات عسل: "فیهِ شِفاءٌ لٍالنّاس"
کافر از آیه ی لبهات مسلمان شده است... 
ادامه مطلب ...

خط خطی شبانه

خسته ام- چون شمعِ بی حاصل - از این دارالظلام
نا امیدم از فلک، چون زخمِ گز از التیام

زین جهانِ سفله دلگیرم که هستند اندر او
ناجوانمردان شریف و رهزنان والا مقام!

روزگارِ نا بسامانی که از جادوش هست،
خونِ حق گویان حلال و نقدِ بدکاران حرام! 
ادامه مطلب ...

غزل

امشب غزل مرا به هوایی دگر ببر
تا هر کجا که میبردت بال و پر ببر

تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده ای
این بارم از زمین و زمان دورتر ببر

 اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر 
ادامه مطلب ...

سنگفرش

ای سنگفرش راه که شبهای بی سحر

تک بوسه های پای مرا نوش کرده ای


ای سنگفرش راه که در تلخی سکوت

آواز گام های مرا گوش کرده ای


هر رهگذر از روی تو بگذشت و دور شد

جز من که سالها کنار تو مانده ام  ادامه مطلب ...

من با تو ام ای رفیق!

من با تو ام ای رفیق! با تو
همراه تو پیش می نهم گام 
در شادی تو شریک هستم 
بر جام می تو می زنم جام

من با تو ام ای رفیق! با تو 
دیری ست که با تو عهد بستم 
همگام تو ام ،‌ بکش به راهم 
همپای تو ام ، بگیر دستم  
ادامه مطلب ...

تو باید خانه ی ما را بلد باشی...

گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی
اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی

یک روز شاید در تب توفان بپیچندت
آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی

بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست
باید سکوت سرد سرما را بلد باشی

یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید
نامهربانی های دنیا را بلد باشی 
ادامه مطلب ...

رد می شوم از جوی و غمِ تر شدنم نیست!

با زورِ نصیحت سرِ بهتر شدنم نیست

من خود مسِ نابم ! هوسِ زر شدنم نیست


تا تیغِ زبان هست چه حاجت به نبردی؟

باری، که سرِ دست به خنجر شدنم نیست


قد می کشم از باغ - بخواهند ، نخواهند -

دیوارِ حسد، سدِّ صنوبر شدنم نیست  ادامه مطلب ...

به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر...

دو چشم عطریِ او آهوان تاتار است
زنی که هفت قدم در نرفته عطار است

شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
زنی که حلقه‌ی موی طلایی‌اش دار است

به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر
به خنده گفت که در انتقام، مختار است 
ادامه مطلب ...

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیده‌ی کوته نظران 
ادامه مطلب ...

پشتم از بار غمت خم گشت...

پشتم از بار غمت خم گشت، بارم را بگیر

از فشار زندگی مُردم، فشارم را بگیر!

این چنین آسوده در کنج دلم ساکن نمان

مثل من در من بچرخ و اختیارم را بگیر

نام خود را -صاف- بر پیشانی من حک کن و

کارتهای -تا ابد بی اعتبارم- را بگیر  ادامه مطلب ...

انگار اثر کرده دوباره کَلَک من

افتاده دو چشمان تو در مردمک من

انگار اثر کرده دوباره کَلَک من

تو ؛ کودک گستاخ و منم ظرف سفالی

هِی لج نکن و سنگ نزن بر تَرَک من

صد مرتبه در آبی چشمت شده ام غرق

افسوس که یک بار نکردی کمک من

رد شد دل پوشالی و ناپاک و دو رنگَت

در ساده ترین مرحله های محک من  ادامه مطلب ...

خود را بپوش!

کُردی بپوش, چارقد و شال را ببند

روبند را کنار بزن, یک دهن بخند !

چوبی بگیر, قلب مرا دستمال کن

تا دختران دهکده هم عاشق ات شوند 

زیبا برقص, تا بتکانی دل مرا

تن لرزه هات مثل غزل از بر من اند ادامه مطلب ...

آبها از آسیا افتاده است

موجها خوابیده اند آرام و رام

طبل توفان از نوا افتاده است.

چشمه های شعله ور خشکیده اند،

آبها از آسیا افتاده است.

 

در مزار آباد شهر بی تپش

وای مرغی هم نمی آید به گوش

دردمندان بی خروش و بی فغان

خشمناکان بی فغان و بی خروش. 

ادامه مطلب ...

باید که لگدکوب شود خوشه ی بغضت!

بی پشت و پناهی چه بخواهی چه نخواهی 

محکوم به آهی چه بخواهی چه نخواهی

دلتنگی و هر ثانیه یک قرن شکنجه ست 

هی خیره به راهی چه بخواهی چه نخواهی

هرچند که او رفته ولی بر در و دیوار 

جا مانده نگاهی چه بخواهی چه نخواهی  

ادامه مطلب ...

هر آن شعری که می گویم برای توست بانویم!

جهان اردی جهنم بود پیش از آمدن هایت
نمیگنجید در باور شود روزی تو پیدایت
خدا یک شب گل مینا به دست مهر داد و بعد
چکید از آسمان باران به گلبرگ نفس هایت
نسیم از کوچه باغ سبز نامت آمد و رد شد
شمیم گریه ای پیچید در آغوش دنیایت 
ادامه مطلب ...

تمام دهکده را ریختی بهم خاتون

دو رودخانه ی وحشی ِ وحشی اند موهات

دو تا هلال گره خورده اند ابروهات

تمام دهکده را ریختی بهم خاتون

چه کرده باد مگر با شلال گیسوهات ؟ 

ادامه مطلب ...

قرنها هست که آن چشم، بلا می ریزد

این پدر سوخته هی قهوه چرا میریزد؟ 

قهوه ی ترک چرا از لج ما میریزد؟!

بی شرف کافه بهم ریخته ول کن هم نیست 

دل جدا، بوسه جدا، عشوه جدا میریزد

صف کشیدند همه پشت دو پلکش چه بلند 

از خدا خواسته او هم که بلا میریزد

هیچ کس مشتری خاطر ما دیگر نیست 

بس که او خنده کنان ناز و ادا میریزد 

ادامه مطلب ...

خاکستر

ضمن گرامیداشت یاد و خاطره ی استاد بی بدیل موسیقی ایرانی استاد محمدرضا لطفی، برنامه ی گلهای تازه شماره 176 با عنوان "خاکستر" را تقدیم حضورتان میکنیم. این برنامه با همکاری هنرمندان سیاوش، فرهاد فخرالدینی و تار محمدرضا لطفی در مایه دشتی ضبط گردیده است. گوینده اشعار متن برنامه خانم آذر پژوهش می باشند. شما می توانید این برنامه را در شکنج گوش دهید و یا با لینک مستقیم و در ادامه مطلب دانلود نمایید.

 



یکبار بر روی کلید پخش کلیک کرده و تا بارگذاری آهنگ اندکی شکیبا باشید.
حجم 5 مگابایت

 
ادامه مطلب ...

در بین تمام شاعران مد شده ام!!!

چند رباعی زیبا از حنیف خورشیدی تقدیم به همراهان همیشگی و دوستان تازه وارد به مجلّه شعر و موسیقی شکنج


مرگ از همه سو نشست گرداگردم

گنجشک مرا دوید  و ۰۰۰   باور کردم

من زن دارم -کفن - برایم   سم است

من  می خواهم  به خانه ام   برگردم


۰۰۰

یک عمر مسیر اشتباهی ۰۰۰در آب

گنجشک شدند و   گاه گاهی در آب

از خانه ی بایزید  تا  خانه ی  شمس

رفتند    برای صید ماهی  ۰۰۰در آب


۰۰۰


مانده ست دو موی خسته بر شانه ی تو

از یک زن ِ بی حواس در خانه ی تو!

یک زن مانده یواشکی گریه کند

مردی مانده هنوز دیوانه ی تو...  ادامه مطلب ...

چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم...

چرا رفتی، چرا؟- من بی قرارم،
به سر، سودای آغوش تو دارم.-
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
نه هنگام گل و فصل بهارست؟
نه عاشق در بهاران بیقرارست؟
نگفتم با لبان بسته ی خویش
به تو راز درون خسته ی خویش؟ 
ادامه مطلب ...

گلپونه، نعنا پونه

به مناسبت فرا رسیدن جشن کهن و نوروز باستانی ایرانیان، آهنگ گلپونه نعنا پونه از مجموعه 50 سال موسیقی ایرانی را برای شما آماده کرده ایم که هم میتوانید در شکنج گوش دهید و هم می توانید با لینک مستقیم همراه با متن ترانه در ادامه مطلب دانلود نمایید. این ترانه که یکی از آثار زیبای زنده یاد جواد بدیع زاده است بر روی شعری از اشعار سید غلامرضا روحانی، شاعر طنزپرداز ایرانی و با آهنگسازی اسماعیل مهرتاش، موسیقیدان برجسته تازیخ موسیقی ایران تنظیم و اجرا شده است. 


بر روی کلید پخش یکبار کلیک کرده و تا بارگذاری ترانه اندکی شکیبا باشید.

 
ادامه مطلب ...

بلند شو! نوروز است!

هر گل که شکفته شعله ای پر سوز است


هـر سبــزه، سوار ِجنــگی پیــــــــروز است


انــداختــــه ایم سفـــــره ای بـــــر خـــاکت


کــوروش؛ پــدرم ! بـلنـد شـو، نـــوروز است


"شهراد میدری"


همچنان ماهور میرقصی...

نتا نت های مضرابی و با سنتور میرقصی 

خودت ماهی و داری همچنان ماهور میرقصی

شلال مویت ابریشم رسیده تا کمرگاهت 

رها از پیله چون پروانه ای در نور میرقصی

عسل چشمی و شهبانوی کندوهای کوهستان 

که شهدا شهد بین آنهمه زن/بور میرقصی  ادامه مطلب ...