من ناز نمیکشم دلت خواست برو...

من ناز نمیکشم دلت خواست برو 

کج کج نکنم نگاه و یکراست برو

هرجور که مایلی بزن قید مرا 

هرچند دلم یکه و تنهاست، برو

دیگر نکشم منت مهتابت را 

تاریکی از این به بعد زیباست، برو 

ادامه مطلب ...

بلند شو! نوروز است!

هر گل که شکفته شعله ای پر سوز است


هـر سبــزه، سوار ِجنــگی پیــــــــروز است


انــداختــــه ایم سفـــــره ای بـــــر خـــاکت


کــوروش؛ پــدرم ! بـلنـد شـو، نـــوروز است


"شهراد میدری"


همچنان ماهور میرقصی...

نتا نت های مضرابی و با سنتور میرقصی 

خودت ماهی و داری همچنان ماهور میرقصی

شلال مویت ابریشم رسیده تا کمرگاهت 

رها از پیله چون پروانه ای در نور میرقصی

عسل چشمی و شهبانوی کندوهای کوهستان 

که شهدا شهد بین آنهمه زن/بور میرقصی  ادامه مطلب ...

دست از آیینه بکش ای پری بی همه چیز!

دست از آیینه بکش ای پری بی همه چیز !

ول زیبا شدن و دلبری بی همه چیز

باد بی تربیت از دور گل آورده، نگیر

گره محکم بزن آن روسری بی همه چیز

چه کسی گفته تو چایی ببری؟ بیخود کرد

نه نرو داخل از این پادری بی همه چیز

آمده تا بخرد با دک و پز ناز تو را

احمق بی سر و پا، مشتری بی همه چیز  ادامه مطلب ...

ﺷﻮﺭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺕ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﺩﻣﺎﺭ ﺍﺯ ﻫﺮﭼﻪ ﺳﻨﮓ...

ﺁﻣﺪﯼ ﺩﺭ ﺧواب ﻣﻦ ﺩﯾﺸﺐ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﺍﯼ ﻋﺠﺐ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﻓ ﻬﺎ ﻫﻢ، ﮔﺬﺍﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯽ !
ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺷﺎﯾﺪ ﻋﺰﯾﺰ !
ﯾﺎ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺗﻨﮕﻢ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯽ
ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﺘﺮﺍﺷﺖ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﺮﻣﺮﯼ
ﺑﺎ ﺷﻼﻝ ﮔﯿﺴﻮﺍﻧﺖ ﺁﺑﺸﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯽ 
ادامه مطلب ...