جنگی نژاد janginejad

جنگی نژاد janginejad

همواره راه تازه ای وجوددارد! فقط و فقط بایدآنرایافت
جنگی نژاد janginejad

جنگی نژاد janginejad

همواره راه تازه ای وجوددارد! فقط و فقط بایدآنرایافت

انستیتو ریاضیات سیستان.https://sistan.org


انستیتو ریاضیات سیستان به عنوان بخشی از تیمِ نوآوران سیستان زمین به فعالیت‌های ترویجی و پژوهشیِ در ریاضیات می‌پردازد. ما فعالیت خود را در سال 2022 میلادی شروع کردیم که اعضای سازمان ملل متحد آن را سال «علوم پایه برای توسعۀ پایدار» نام‌گذاری کرده‌اند و ریاضیات نیز بخش مهمی از علوم پایه است. در کنار آن، ریاضیات برای ما نوعی از هنر، تفکر، سرگرمی، دیدنِ جهان و بودن در آن است؛ برای همین تلاش می‌کنیم زیبایی‌هایش را به همه نشان دهیم.

در این مسیر، آغوشمان برای هر کسی که مثل ما به ریاضیات نگاه می‌کند، صمیمانه باز است و از او دعوت می‌کنیم به هر شکلی که می‌خواهد کنارمان باشد. به همین دلیل هم شعار ما ✜ ریاضیات بدون مرز  ✜ است؛ مهم نیست در کجا زندگی می‌کنید، چند سال دارید یا کارِ فعلی‌تان چیست، فقط کافی است تماس بگیرید. دفتر مرکزی انستیتو در تهران قرار دارد اما خود را به ارائۀ خدمات در سرتاسرِ خاک ایران به صورت حضوری و به تمام فارسی زبانانِ بیرون از ایران به صورت غیرحضوری، متعهد می‌دانیم. ​​​​​​​


تلنگر نوروز به من!!!

نوروز تلنگری برای ماست. نوروز با تغییر فصل و نوزایی نشانه ای برای نو شدن انسان است‌‌. نوروز تکامل و فراروی و بلوغ طبیعت، نشانه ای برای خروج از کوته فکری و صغارت انسان است.  نوروز گریز از مرداب و سرازیر شدن است. نوروز جریان یافتن و بالیدن است. نوروز رها شدن از تعصبات و جهل ها و درماندگی ها و درجازدن هاست.  

نو شدن فصل ها و گذار سالها زمانی ارزشمند بوده و قابلیت قابل تبریک گفتن و جشن گرفتن را داراست که انسان با گذشت هر فصل و سال همچون طبیعت  پوست اندازی دوباره ای کرده و به انسان بالغ تر و  بهتری تبدیل شده باشد‌.
 نو شدن سالها زمانی گرامی و ارزشمند است که انسان کتاب های تازه خوانده، با اندیشه های نو و تازه ای آشنا شده و افق های فکری جدیدی را کشف کرده باشد.
نوروز و نو شدن سالها زمانی رخ می دهد که انسان از درون دوباره متولد شده و به انسان نو و تمیز و بدون کینه و نخوت و حسدی بدل شده باشد.


نوروز زمانی معنا می یابد که دست های نیازمندی را گرفته باشیم، کمکی هر چند کوچک در شادی انسانها داشته باشیم، از جهل ها و خرافات و خشونت ها گذر کرده باشیم. افق های جدیدی را به روی ذهن خود گشوده باشیم، توان پذیرش زیست جهان دیگری را داشته باشیم و همچون طبیعت که اجازه رشد و بالیدن به تمام گیاهان و جانداران را فراهم می کند، توان پذیرش تمامی اندیشه ها و نگاهها و گفتمان ها را داشته باشیم و   در شناخت افق های جدید همچون گیاه بهاری بی تاب و قرار بمانیم.

نوروز زمانی نو شدن و گذار از زمستان و سرماست که در یاری رساندن و کمک به مظلوم و ایستادگی و مقابله در برابر ظالم سکوت اختیار نکرده باشیم...

وگرنه اگر همان آدم سابق باشیم، همان حرف هایی را بزنیم که همیشه گفته ایم، همان خط فکر و جمودی را پیگیری کنیم که همیشه پیگیرش بوده ایم، همان نگاهی را داشته باشیم که همیشه داشته ایم...با مرداب و گنداب تفاوتی نخواهیم داشت و گذار فصل ها و سالها چیزی جز تغییر اعداد در تقویم و دگرگونی ظاهر و انباشتن مویی سفید در سر و صورت و  چروکی بر گونه، چیز دیگری نصیبمان نخواهد کرد.
پیوسته دلتان شاد،لبتان خندان وسینه تان اتشکده عشق یزدان باد

محقق شدن اتفاقات قشنگ رابرایتان آرزومندم.


نلسون ماندلا.با جنگی نژاد

«یک روز که ریاست جمهوری آفریقای جنوبی بود برای نهار خوردن با همراهان به یک رستوران میرود. روی میز بزرگی که نشسته اند نگاه میکند به گوشه رستوران میبینید یک نفر نشسته و رو از آنها میگیرد. 
به یکی از محافظین میگوید بروید او را به میز ما دعوت کنید. 
طرف‌ می آید با شرمندگی عرض ادب میکند و نهار را با رییس جمهوری صرف میکند. 
پس از آنکه از رستوران خارج میشوند یکی از دوستان به ماندلا اصرار میکند که این شخص کی بود که شما فقط او را دعوت کرده.
در جواب گفت این نگهبان زندان سلول من بود که هر گاه زیاد تشنه بوده و درخواست آب میکردم بجای آب،  و از پنجره سلول بر من ادرار میکرد.
آن همراه خیلی عصبانی میشود. 
وقتی میگوید چرا او را دعوت کرده. 
نلسون جواب میدهد دیدم ما وقتی به رستوران وارد شدیم آن شخص بسیار شرمنده و با ترس نشسته و در ذهن خود فکر کرد حالا که او را دیده شاید بفکر انتقام از کارهای گذشته او باشم. 
خواستم به او اطمینان دهم که انقلاب ما به قصد انتقام ‌جویی نیامده نفرین و آرزوی مرگ برای دیگران داشتن بذر سیاه ناآرامی و آشفتگی را در وجودمان پرورش میدهد و آسودگی را برایمان بیرنگ میکند ما به دعای هم محتاجیم، نه به نفرین و لعن !»

مدتهاست که دیگه ناراحت نمیشم

مدتهاست که دیگه ناراحت نمیشم یه شعربرات مینویسم...بادقت وریزریزمطالعه کن...دنیامطلب توشه
هرلحظه که میکوشم درکارکنم تدبیر!
رنج ازپی رنج آید!زنجیرپی زنجیر!

هرلحظه که تسلیمم،درکارگه تقدیر!
آرام ترازآهو!بی باک ترازشیرم
التماس تفکر

کینه

کینه مثل این است که زهری بنوشی و امیدوار باشی دشمنانت را بکشد!

تقدیم به پدری که حالا نیست.....

تقدیم به پدری که حالا نیست..... شادروان دکترمجیدی استادی که بسیار آموختننمان،آموختند.
میان تمام نداشتن هادوستت داریم ...
شانس دیدنت رادیگرنداریم ...
ولی دوستت داریم...
وقتی دلمان هوایت رامیکند حق شنیدن صدایت را نداریم...
ولی دوستت داریم...

وقت هایی که روحمان دردداردومیشکند!شانه هایت را برای گریستن کم داریم...
ولی دوستت داریم...
وقت دلتنگیم,آغوشت را برای آرام شدن نداریم ...
ولی دوستت داریم ....
آری همه وجودمانی،ولی هیچ جای زندگیمان نداریمت!میان تمام ندا شتن ها بازهم با تمام وجودم...

دوستت داریم  پدرم ❤️

بابا دروغگوومامان راستگو !!!!!!!!!!!

بابا دروغگوومامان راستگو !!!!!!!!!!!
میدونی چرا؟
وقتی باباازکاربه خونه میومدمی پرسیدم .باباخسته ای؟
میگفت نه!
وقتی می دیدم به فکرفرورفته می پرسیدم بابامشکلی داری؟
میگفت نه!
وقتی بادستاش میوه روبه من میدادمیگفتم توخودت نمیخوری؟
میگفت نه.من تازه خوردم.
وقتی بازارمی رفتیم بارسنگین تررومی گرفت می پرسیدم بابا برات سنگین نیست؟
میگفت نه!
وقتی عید میشد برای مالباس نومیخریدوخودش همون لباس سال قبلشو.کفش وموبایل دسته دوم مارواستفاده میکردوازش می پرسیدم باباچرا برای خودت چیزی نمیخری؟
میگفت.منکه همچی دارم.شماجوانیدوباید شیک باشید!
روزها،سال ها گذشت........ حالا میفهمم که بابام دروغ می گفت!!!!!
خسته می شد!
مشکل داشت!
مریض میشد!
بارهای زندگی سنگین بوده!
غذای خوبودوست داشت!
لباس شیکودوست داشت!
استراحت وتفریح وبادوستان گشتی زدنو دوست داشت!
اما بخاطرما دروغ میگفت که خوش باشیم!!!!!
حالا فکرمیکنی برای اینهمه که دروغائی که بماگفته!!!!!!!!توچشامون میتونه نگاه کنه؟؟؟؟؟؟؟

عالیجناب عشق مردم اینجاچقدرمهربانند

بعدازاینکه سرعالیجناب عشق یه سری بلاآوردن!می گفت که

مردم اینجاچقدرمهربانند
دیدندکفش ندارم،برایم پاپوش دوختند....
دیدندسرمامیخورم سرم کلاه گذاشتندوچون برایم تنگ بود کلاه گشادتری برسرم کردند.
دیدندهواگرم شده،دل آنهابرایم سوخت!پس کلاهم رابرداشتند....
چون دیدندلباسم کهنه وپاره است به من وصله چسباندند.
چون ازرفتارم فهمیدندکمی دل رحم ومهربانم،محبت کردندحسابم رارسیدند.
خواستم دراین مهربانکده خانه بسازم،نانم راآجرکردند .........گفتندکلبه بساز.
روزگارجالبیست مرغمون تخم مرغ نمیگذارد ولی هرروزگاومان میزاید،.