هنگام که گریه می دهد ساز...

هنگام که گریه می دهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی می زند مشت
زان دیر سفر که رفت از من
غمزه زن و عشوه ساز داده
دارم به بهانه های مانوس
تصویری از او بر گشاده
لیکن چه گریستن چه طوفان؟
 
ادامه مطلب ...

یادگار

در دامن این مخوف جنگل واین قلّه که سر به چرخ سوده ست
اینجاست که مادرِ منِ زار  گهواره ی من نهاده بودست
اینجا ست ظهور طالع نحس
کامد طفلی زبون به دنیا  بیهوده بپرورید مادر
عشق آمد و در وی آشیان ساخت بیچاره شد او ز پای تا سر
دل داد ندا بدو که : بر خیز
اینجاست که من به ره فتادم بودم با برهّ ها هما غوش
ابر و گل و کوه پیش چشمم آوازه ی زنگ گلّه در گوش
یا ناله ی آبها هماهنگ 
ادامه مطلب ...