چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است




در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است
 
دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است

اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است
 
ادامه مطلب ...