یک شاخه گل
برنامه 461
این برنامه با همکاری هنرمندان: احمد عبادی، جمال وفایی و جهانگیر ملک در آواز اصفهان اجرا شده است.
گوینده: روشنک
در شکنج بشنوید و با لینک مستقیم دانلود کنید
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعلهای بود که لرزید ولی جان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی ...
قصهی عاشقی ما سر و سامان نگرفت
قرص نانی توی گندم زار ؛ هی یادش بخیر!
پا برهنه در دل نیزار ؛ هی یادش بخیر!
تا پدر آید به منزل ، بر درخت گردوکان
شاد و شنگل تا دم دیدار ، هی یادش بخیر!
وقت بازی توی کوچه ، تا معلم می رسید
می پریدم از سر دیوار ؛ هی یادش بخیر !
ادامه مطلب ...سحری به خواب دیدم شَه کشور صفا را
به رخش نظاره کردم مَهِ خوب دلربا را
به ادب زبان گشودم بسرودم این نوا را
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را؟
پسـر نوحــم و قربانـی طوفـــان خودم
آنچنانم که شدم دست به دامان خودم
شانه ام ریخته بر موی پریشان ِ خودم!
۱
پر شدم از نیمه ای که پر نباید می شدم
در صدف های حماقت دُر نباید می شدم
من برای سفره ی بی رنگ و بوی خانه ام
نان اگرچه نیستم آجر نباید می شدم
نیمه ی لیوان من پر هست آه اما چه سود
پر شدم از نیمه ای که پر نباید می شدم
ادامه مطلب ...
این قفس آلوده یاد آسمان افتاده است
فیل غمگینی که بی هندوستان افتاده است
ناخدا هرکس که باشد چاره جز تسلیم نیست
با چنین بادی که در این بادبان افتاده است
تنها تر از شمعی که از کبریت می ترسد
غمگین تر از دزدی که از دیوار افتاده
بی اعتنا پاکت کنند از زندگی ، مثل ِ
خاکستر سردی که از سیگار افتاده ..
بی تو دلم می افتد از من ... باز می خشکد
مثل کلاغی مرده که از سیم می افتد
این روزها هر بار که یاد تو می افتم
یک خطّ دیگر روی پیشانیم می افتد ...
ادامه مطلب ...
راحت خوابیده ای
انگار هیچ خیابانی به دره سقوط نکرده
انگار آنقدر خوبی
که از شعر هایم فرار نمی کنی
دست از سر انگشت اشاره ام بردار
قرار نیست هیچ وقت تورا نشانه بگیرد
ما آنقدر دولا دولا عاشق شدیم
تاقرارمان افتاد به روزی که
از تقویم پاکش کردند ادامه مطلب ...
هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز عشق جوابی به سوال تو ندارم ادامه مطلب ...
1
مستی به شکستن سبویی بند است
هستی به بریدن گلویی بند استچون توبه ی عاشقان به مویی بند است ..!
2
از غیر تو بی نیاز کردند مراجراحی قلب باز کردند مرا ...!
3
خورده است ولی غیر ارادی خورده است
یکی از زیباترین غزلیات معاصر که تا حالا خوندم، این شعر از آقای مهدی فرجیه. بیت های برجسته شده رو خودتون بخونید و قضاوت کنید.
پــابند کفش های سیاه ِ سفر نشـو
یا دست کم به خـاطر من دیر تر برو !
دارم نگـاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای ... بیشتر نشو !
کاری نکن که بشکنی امــ...ا شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخـه های مو
ادامه مطلب ...امشب غم تو در دل دیوانه نگنجند
گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد
تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد
بیرون زده ام تا بدرم پرده ی شب را
کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد
ادامه مطلب ...در روز اگرچند به هجر تو گرفتار - ای سفره افطار!
جوییم وصال تو در آغاز شب تار ای سفره افطار!
تا مهر فرو رفت، ز پی، ماه برآید از تو خبر آید
ما مهر تو را مدت یکماه خریدار! ای سفره افطار!
هرچند که در منزل ما نیز نکویی بس خوشبر و رویی
خوشتر که رسَم من به تو در منزل اغیار! ای سفره افطار!
تو معرکه و تیغ و سنان،قاشق و چنگال من، لشکر قَتّال!
تا کوس اذان بشنوم آمادۀ پیکار! ای سفرۀ افطار!
از جلوۀ تو عشق فسونکار، فراموش! شد یار، فراموش!
خوشطعمتراز عشقی و خوشرنگ تر از یار! ای سفره افطار!
در دیس تو از مرغ دگر نیست نشانی از فرط گرانی
صدحیف که امسال سبکتر شدی از پار! ای سفره افطار!
با اینهمه سهمی ز خود الساعه جدا کن نذر فقرا کن
رنگین نشو از خون دل گرسِنه؛ زنهار! ای سفره افطار!